صوفی محمد هروی:کسی که دیده بود آن نگار را رقاص عجب مدار که گردد ز درد غصه خلاص
❈۱❈
کسی که دیده بود آن نگار را رقاص
عجب مدار که گردد ز درد غصه خلاص
در جواب او
به صحن دیگ چو بغرای میده شد رقاص
❈۲❈
کسی که دید ز اندوه جوع گشت خلاص
درست قلیه و بغرا صدف به چنگ آور
به بحر کاسه هر آن دست گر شود رقاص
اگر چه دعوت عام است لیک پندارم
❈۳❈
که این برنج برای من است خاص الخاص
پنیرتر اگر امروز آب شد سهل است
ظهور، باطن هر چیز می شود به خواص
ببرده است دلم را جمال بریانی
❈۴❈
من شکسته همو را همی برم به خواص
به دعوتی که ببینم به آخرش حلوا
هزار فاتحه بخشم در آن دم از اخلاص
به هر کجا که شمیم برنج را شنود
❈۵❈
رود ز صومعه صوفی به آن طرف رقاص
کامنت ها