صوفی محمد هروی:هر که او دیده چهره یارم می کد رحم بر دل زارم
❈۱❈
هر که او دیده چهره یارم
می کد رحم بر دل زارم
در جواب او
آن چنان من زگشنگی زارم
❈۲❈
که به جان گرده را خریدارم
گفت نان ز آتش فراق کباب
در تف و تاب رو به دیوارم
گشت خلقی فراقت ای بریان
❈۳❈
گفت از آن روی بر سر دارم
نان و بریان خوش است و کنگر ماس
گل به آن خار آرزو دارم
بره ای گر نباشد اندر پیش
❈۴❈
هرگز او را ز شام نشمارم
جوع را چون نهان کنم در دل
چون گواهند هر دو رخسارم
صوفیا گر نمی کنی باور
❈۵❈
فهم کن شمه ای ز گفتارم
کامنت ها