صوفی محمد هروی:خاطرت هست چو برگ گل نسرین نازک نکشم آه و شد اندر دل من جور تو لک
❈۱❈
خاطرت هست چو برگ گل نسرین نازک
نکشم آه و شد اندر دل من جور تو لک
در جواب او
نان که چون خاطر یارست درین سفره تنک
❈۲❈
ای عزیزان گرانمایه بنوشید سبک
گوشت را زود بدرید چو دل از دشمن
چو تنی خسته بدخواه کنیدش جک جک
شوربا را که بود گرم چو دلهای محب
❈۳❈
همچو دیدار رقیبانش مسازید خنک
صحن پالوده که لرزان چو دل من باشد
هست شیرین چو لب لعل نگار چابک
لشکر اطعمه چون صف بکشد در میدان
❈۴❈
می زن از هر طرفش همچو سوار چابک
دایم از بیم که نان کم نشود در سفره
می کند این دل سودازده من تک تک
بر سر سفره چو همکاسه شوی با صوفی
❈۵❈
بس که از کینه اشکم تو بگریی جک جک
کامنت ها