وحدت کرمانشاهی:دوشینه سخن از خم آن زلف دوتا رفت دل بسته او گشت و روان از بر ما رفت
❈۱❈
دوشینه سخن از خم آن زلف دوتا رفت
دل بسته او گشت و روان از بر ما رفت
گویند جدایی نبود سخت ولیکن
بر ما ز فراق تو چه گویم که چهها رفت
❈۲❈
طوفان تنوری که از او مانده اثرها
آن خون دلی بود که از دیده ما رفت
از آمدن و رفتن دلبر عجبی نیست
از راه وفا آمد و از راه جفا رفت
❈۳❈
بودش لب لعل تو تمناگه رفتن
چونان که سکندر ز پی آب بقا رفت
تا لب بنهد بر لب بلقیس سلیمان
هدهد چو صبا بیخبر از او به سبا رفت
❈۴❈
زاهد سوی میخانه شو و صومعه بگذار
تا خلق نگویند که از روی ریا رفت
می خوردن ما روز ازل خود بنوشتند
هان بر قلم صنع مپندار خطا رفت
❈۵❈
مجنون صفت ار شد به سر کوی خرابات
وحدت به گمانم که هم از راه دعا رفت
کامنت ها