وحدت کرمانشاهی:دیوانه کرده است مرا عشق روی یار از تن ربوده تاب و توان و ز دل قرار
❈۱❈
دیوانه کرده است مرا عشق روی یار
از تن ربوده تاب و توان و ز دل قرار
هر ملک دل که لشکر عشقش خراب کرد
بیرون کشید عقل و ادب رخت از آن دیار
❈۲❈
جانهای پاک بر سر دار فنا شدند
تا زین میانه سر انا الحق شد آشکار
ای شیخ پا به حلقه دیوانگان منه
با محرمان حضرت سلطان تو را چه کار
❈۳❈
از صدق سر به پای خراباتیان بنه
در کوی فقر دامن دولت به دست آر
البته جلوهگاه جمال خدا شود
آیینه دلی که شود پاک از غبار
❈۴❈
وحدت خموش باش که در مکتب جنون
حل گشته است مسئله جبر و اختیار
کامنت ها