وحیدالزمان قزوینی:گوهر دارد چو دیده دُر بار با جوهریان بُوَد مرا کار
❈۱❈
گوهر دارد چو دیده دُر بار
با جوهریان بُوَد مرا کار
گردید ز شرم لعل ایشان
یاقوت هزار رنگ در کان
❈۲❈
مرجان بر آن لبان پر شور
باشد چو چراغ روز بی نور
ازخجلت آن دهان و دندان
شد درّ و صدف چو لعل و مرجان
❈۳❈
از دیدنشان چو اهل وسواس
شد سخت قمار، باخت الماس
از بس که فروغ شان زیاد است
پیوسته متاع شان کساد است
❈۴❈
خورشید نگشته مشتری یاب
در حالت بیع کرم شب تاب
حیرت زده راست اشک خون بار
چون عین الهّر به دین زنّار
کامنت ها