وحیدالزمان قزوینی:رمّال که از غمش چو نالم دارد خبری ز کلّ حالم
❈۱❈
رمّال که از غمش چو نالم
دارد خبری ز کلّ حالم
آن شوخ مرا ز حُسن گل بوش
چون قرعه نموده خانه بر دوش
❈۲❈
ویران دل من که وقف یار است
چون خانه ی رمل بی حصار است
از دیدن او دو چشم پُر خون
آتش ریزد چو شمع وارون
❈۳❈
از سیر جمال آن پریوش
شد متصل آب من به آتش
یاران از من کشند محنت
شرمنده شدم از این جماعت
❈۴❈
خون در دلم از غم رفیق است
در عشق چه سازم این طریق است
کامنت ها