وحیدالزمان قزوینی:از دیدن تیرگر دل زار گردید نشان تیرآزار
❈۱❈
از دیدن تیرگر دل زار
گردید نشان تیرآزار
چون ضعف بدن مرا تراشید
از گوشه ی چشم پوی من دید
❈۲❈
چوبی که به دست او شود تیر
زود است، شود به چشم شوق او دیر
در دل از بس که شوق دارد
در شاخ چو برگ پر بر آرد
❈۳❈
هر تیر به شاخ خویش از این کام
انگاره بود چو رگ در اندام
هر شاخ ز ذوق تیر گشتن
سوزن دانیست پر ز سوزن
❈۴❈
از دیدن روی او زمین گیر
گرد سر خویش گشته چون تیر
در پا دارد اگر چه پیکان
دایم باشد چو تیر خندان
کامنت ها