وحشی بافقی:هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد این نگاه دور را از روی او دوری مباد
❈۱❈
هرگزم یارب از آن دیدار مهجوری مباد
این نگاه دور را از روی او دوری مباد
من کجا و رخصت آن بزم دانم جای خویش
دیگران هم رخصت ار خواهند دستوری مباد
❈۲❈
هر مرض کز عشق پیش آمد علاجش بر منست
لیک جانم را ز درد رشک و رنجوری مباد
چشم غارت کرده را صعب است از دیدار دوخت
هیچ عاشق را الهی هرگز این کوری مباد
❈۳❈
جوهر حسن تو کنج خانهٔ آباد نیست
بر بنای جان وحشی نام معموری مباد
کامنت ها