وحشی بافقی:تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد جز زلف کسی پیش رخش تاب ندارد
❈۱❈
تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد
جز زلف کسی پیش رخش تاب ندارد
خواب آورد افسانه و افسانهٔ عاشق
هر کس که کند گوش دگر خواب ندارد
❈۲❈
پهلوی من و تکیهٔ خاکستر گلخن
دیوانه سر بستر سنجاب ندارد
سیل مژه ترسم که تن از پای در آرد
کاین سست بنا طاقت سیلاب ندارد
❈۳❈
گر سجده کند پیش تو چندان عجبی نیست
وحشی که جز ابروی تو محراب ندارد
کامنت ها