وحشی بافقی:یک ره سؤال کن گنه بیگناه خود زین چشم پر تغافل اندک گناه خود
❈۱❈
یک ره سؤال کن گنه بیگناه خود
زین چشم پر تغافل اندک گناه خود
زان نیمه شب بترس که در تازد از جگر
تا کی عنان کشیده توان داشت آه خود
❈۲❈
دادیم جان به راه تو ظالم چه میکنی
سر دادهای چه فتنهٔ چشم سیاه خود
بردی دل مرا و به حرمان بسوختی
او خود چه کرده بود بداند گناه خود
❈۳❈
درد سرت مباد ز فریاد دادخواه
گو داد میزنید تو میران به راه خود
زان عهد یاد باد کز آسیب زهر چشم
میداشت نوشخند توام در پناه خود
❈۴❈
من صید دیگری نشوم وحشی توام
اما تو هم برون مرو از صیدگاه خود
کامنت ها