وحشی بافقی:کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن گرید اگر در بزم او بیند مرا، بر حال من گرید
❈۱❈
کسی کز رشک من محروم از آن پیمان شکن گرید
اگر در بزم او بیند مرا، بر حال من گرید
به بزم عیش بی دردان به جانم ، کو غم آبادی
که سوزد یک طرف مجنون و یک سو کوهکن گرید
❈۲❈
چه میپرسی حدیث درد پروردی که احوالش
کسی هرگز نفهمد بسکه هنگام سخن گرید
نشینم من هم از اندوه و، دور از کوی او گریم
غریب و دردمندی هر کجا دور از وطن گرید
❈۳❈
برو ای پند گو بگذار وحشی را که این مسکین
دمی بنشیند و بر روزگار خویشتن گرید
کامنت ها