وحشی بافقی:کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش جان شیرین داد و غیر از تیشه نامد بر سرش
❈۱❈
کوهکن بر یاد شیرین و لب جان پرورش
جان شیرین داد و غیر از تیشه نامد بر سرش
آنکه مشت استخوانی بود بگذر سوی او
تا ببینی ز آتش هجران کفن خاکسترش
❈۲❈
جمله از خاک درش خیزند روز رستخیز
بسکه بیماران غم مردند بر خاک درش
دست برخنجر خرامان میرود آن ترک مست
مانده چشم حسرت خلقی به دست و خنجرش
❈۳❈
فکر زلفت از سر وحشی سر مویی نرفت
گر چه مویی گشت از زلف تو جسم لاغرش
کامنت ها