وحشی بافقی:با جوانی چند در عین وفا میبینمش باز با جمع غریبی آشنا میبینمش
❈۱❈
با جوانی چند در عین وفا میبینمش
باز با جمع غریبی آشنا میبینمش
باز تا امروز دارد با که میل اختلاط
زانکه از یاران دیروزی جدا میبینمش
❈۲❈
ماه رخسارش که چون آیینه بودی در صفا
بیصفا گردید با من بیصفا میبینمش
آنکه هر دم در ره او میفکندم خویش را
راه میگردانم اکنون هر کجا میبینمش
❈۳❈
مرغ دل وحشی که از دامی به چندین حیله جست
از سرنو باز جایی مبتلا میبینمش
کامنت ها