وحشی بافقی:بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش تا چو من افتادهای نا گه بگیرد دامنش
❈۱❈
بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش
تا چو من افتادهای نا گه بگیرد دامنش
مرغ فارغ بال بودم در هوای عافیت
از کمین برخاست ناگه غمزهٔ صید افکنش
❈۲❈
عشق لیلی سخت زنجیریست مجنون آزما
این کسی داند که زنجیری بود در گردنش
سر به قدر آرزو خواهم که چون راند به ناز
گرد آن سر گردم و ریزم به پای توسنش
❈۳❈
این سر پرآرزو در انتظار عشوه ایست
گوشه چشمی بجنبان و بینداز از تنش
سود پیراهن بر آن اندام و ما را کشت رشک
تا قیامت دست ما و دامن پیراهنش
❈۴❈
وحشیم حیران او از دور و جان نزدیک لب
کار من موقوف یک دیدن ز چشم پر فنش
کامنت ها