وحشی بافقی:نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص کو اجل تا سازدم زین درد بی درمان خلاص
❈۱❈
نیستم یک دم ز درد و محنت هجران خلاص
کو اجل تا سازدم زین درد بی درمان خلاص
کار دشوار است برمن ، وقت کار است ای اجل
سعی کن باشد که گردانی مرا آسان خلاص
❈۲❈
کشتی تابوت میخواهم که آب از سرگذشت
تا به آن کشتی کنم خود را ازین توفان خلاص
چند نالم بردرش ای همنشین زارم بکش
کو رهد از درد سر ، من گردم از افغان خلاص
❈۳❈
بست وحشی با دل خرم ازین غمخانه رخت
چون گرفتاری که خود را یابد از زندان خلاص
کامنت ها