وحشی بافقی:سحر کجاست که فراش جلوه‌گاه توام نشسته بر سر ره دیده‌بان راه توام
❈۱❈
سحر کجاست که فراش جلوه‌گاه توام
نشسته بر سر ره دیده‌بان راه توام
هنوز خفته چو بخت منند خلق که من
برون دویده ز شوق رخ چو ماه توام
❈۲❈
من آن گدای حریصم که صبح نیست هنوز
که ایستاده به دریوزه نگاه توام
مرا تو اول شب رانده‌ای به خواری ومن
سحر خود آمده‌ام باز و عذر خواه توام
❈۳❈
تو بی‌گناه کشی کن که ایستاده به عذر
به روز عرض جزا حایل گناه توام
اگر به کشتن وحشی گواه می‌طلبی
مرا طلب به گواهی که من گواه توام
کامنت ها