وحشی بافقی:عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مردهایم گرم کن هنگامهٔ دیگر که ما افسردهایم
❈۱❈
عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مردهایم
گرم کن هنگامهٔ دیگر که ما افسردهایم
گر همه مرهم شوی ما را نباشی سودمند
کز تو پر آزردگی داریم و بس آزردهایم
❈۲❈
لخت لخت است این جگر چون خود نباشد لخت لخت
که مگر دندان حسرت بر جگر افشردهایم
در نمیگیرد باو نیرنگ سازیهای ما
گر چه ز افسون آب از آتش برون آوردهایم
وحشی آن چشمت اگر خواند به خود نادیده کن
کان فریب است اینکه ما سد بار دیگر خوردهایم
کان فریب است اینکه ما سد بار دیگر خوردهایم
کامنت ها