وحشی بافقی:میتوانم که لب از آب خضر تر نکنم میرم از تشنگی و چشم به کوثر نکنم
❈۱❈
میتوانم که لب از آب خضر تر نکنم
میرم از تشنگی و چشم به کوثر نکنم
شوق یوسف اگرم ثانی یعقوب کند
دارم آن تاب کز او دیده منور نکنم
❈۲❈
آن قوی حوصله بازم که اگر حسرت صید
چنگ در جان زندم میل کبوتر نکنم
دارم آن صبر که با چاشنی ذوق مگس
بر لب تنگ شکر دست به شکر نکنم
❈۳❈
در جنت بگشا بر رخم ای خازن خلد
که دماغ از گل باغ تو معطر نکنم
حلهٔ نور اگرم حور به اکراه دهد
پیشش اندازم و نستانم و در بر نکنم
❈۴❈
وحشی آزردگیی داری و از من داری
من چه کردم که غلط بود که دیگر نکنم
کامنت ها