وحشی بافقی:راندی ز نظر، چشم بلا دیدهٔ ما را این چشم کجا بود ز تو، دیدهٔ ما را
❈۱❈
راندی ز نظر، چشم بلا دیدهٔ ما را
این چشم کجا بود ز تو، دیدهٔ ما را
سنگی نفتد این طرف از گوشهٔ آن بام
این بخت نباشد سر شوریدهٔ ما را
❈۲❈
مردیم به آن چشمهٔ حیوان که رساند
شرح عطش سینهٔ تفسیدهٔ ما را
فریاد ز بد بازی دوری که برافشاند
این عرصهٔ شطرنج فرو چیدهٔ ما را
❈۳❈
هجران کسی، کرد به یک سیلی غم کور
چشم دل از تیغ نترسیدهٔ ما را
ما شعلهٔ شوق تو به صد حیله نشاندیم
دامن مزن این آتش پوشیدهٔ ما را
❈۴❈
ناگاه به باغ تو خزانی بفرستند
خرسند کن از خود دل رنجیدهٔ ما را
با اشک فرو ریخت ستمهای تو وحشی
پاشید نمک، جان خراشیدهٔ ما را
کامنت ها