وحشی بافقی:آتش به جگر زان رخ افروخته دارم وین گریهٔ تلخ از جگرسوخته دارم
❈۱❈
آتش به جگر زان رخ افروخته دارم
وین گریهٔ تلخ از جگرسوخته دارم
گفتی تو چه اندوختهای ز آتش دوری
این داغ که بر جان غم اندوخته دارم
❈۲❈
انداختهام صید مراد از نظر خویش
یعنی صفت باز نظر دوخته دارم
در دام غمت تازه فتادم نگهم دار
من عادت مرغان نو آموخته دارم
❈۳❈
وحشی به دل این آتش سوزندهچو فانوس
از پرتو آن شمع بر افروخته دارم
کامنت ها