وحشی بافقی:قلب سپه ماست به یک حمله شکسته با غمزه بگو تا نزند تیغ دو دسته
❈۱❈
قلب سپه ماست به یک حمله شکسته
با غمزه بگو تا نزند تیغ دو دسته
پیکان ز جگر جسته و زخمی شده جان هم
وین طرفه که تیرت ز کمانخانه نجسته
❈۲❈
امید من از طایر وصل تو بریدهست
نتوان پر او بست به این تار گسسته
از دور من و دست و دعایی اگرم تو
بر خوان ثنائی در دریوزه نبسته
❈۳❈
نگذاشت کسادی که غباری بنشانیم
زین جنس محبت که بر او گرد نشسته
هرگز نرهد آنکه تواش بند نهادی
میرد به قفس مرغ پر و بال شکسته
❈۴❈
وحشی نتوان خرمن امید نهادن
زین تخم تمنا که تو کشتی و نرسته
کامنت ها