وحشی بافقی:من و از دور تماشای گلستان کسی به نسیمی شده خرسند ز بستان کسی
❈۱❈
من و از دور تماشای گلستان کسی
به نسیمی شده خرسند ز بستان کسی
در نظر نعمت دیدار و به حسرت نگران
دستها بسته و مهمان شده برخوان کسی
❈۲❈
زیر بار سرم این دست بفرساید به
ز آنکه دستیست که دور است ز دامان کسی
پادشاهان و نکویان دو گروه عجبند
که نبودند و نباشند به فرمان کسی
❈۳❈
وحشی از هجر تو جان داد، تو باشی زنده
زندگی بخش کسی عمر کسی جان کسی
کامنت ها