وحشی بافقی:امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست عذری که او نخواست، تبسم ، نهفته خواست
❈۱❈
امروز ناز عذر جفاهای رفته خواست
عذری که او نخواست، تبسم ، نهفته خواست
من بندهٔ نگه که به سد شرح و بسط گفت
حرف عنایتی که تبسم، نگفته خواست
❈۲❈
از نوک غمزه سفته شد و خوب سفته شد
درهای راز هم که نگاهش نسفته خواست
لطف آمد و تلافی سد ساله میکند
خشم ارچه کرد هر چه در این یک دو هفته خواست
❈۳❈
بارد به وقت خود همه باران التفات
ابر عنایتی که ریاضی شکفته خواست
دل را نوید کاتش خوی تو پاک سوخت
خار و خسی کش از سر آن کوی رفته خواست
❈۴❈
شکر خدا را که مرد به بیداری فراق
وحشی کسی که دیدهٔ بخت تو خفته خواست
کامنت ها