وحشی بافقی:بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست گر خدا صبری دهد اندیشه کاریم هست
❈۱❈
بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست
گر خدا صبری دهد اندیشه کاریم هست
صبر در میبندند اما نیستم ایمن ز شوق
خانهٔ پر رخنهٔ کوتاه دیواریم هست
❈۲❈
گر شود ناچار و دندان بر جگر باید نهاد
چاره خود کردهام جان جگر خواریم هست
کی گریزم از درت اما ز من غافل مباش
گر توام خواهی که بفروشی خریداریم هست
❈۳❈
گر چه ناید بندهای چون من به کار کس ولی
نقش دیوارم ولیکن پای رفتاریم هست
جز در دولتسرای وصل تو هر جا روم
در حسابی هستم و قدری و مقداریم هست
❈۴❈
حرمت من گر نداری حرمت عشقم بدار
خود اگر هیچم دل و طبع وفا داریم هست
کوری چشم رقیبان زان گلستان امید
نیست گر دامان پر گل ، چشم پرخاریم هست
❈۵❈
وحشی اظهار وفا کردست خون او مریز
ور مدد خواهی به خون ، دست آشنا یاریم هست
کامنت ها