وحشی بافقی:از عرض نیازم چه بلا بیخبرش داشت آن ناز نگهدزد که پاس نظرش داشت
❈۱❈
از عرض نیازم چه بلا بیخبرش داشت
آن ناز نگهدزد که پاس نظرش داشت
فریاد که هر طایر فرخنده که دیدم
صیاد ز مرغان دگر بستهترش داشت
❈۲❈
بلبل گله میکرد ز گل دوش به صد رنگ
گل بود که هر دم به زبان دگرش داشت
این عشق بلاییست، شنیدی که چهها دید
یعقوب که دل در کف مهر پسرش داشت
❈۳❈
بر هر که شنیدم که غضب کرد زمانه
دیدم که به زندان تو بیداد گرش داشت
این طی مکان بین که ز هر جا که برون تاخت
وحشی نگران بود و سر رهگذرش داشت
کامنت ها