وحشی بافقی:به مجنون گفت روزی عیب جویی که پیدا کن به از لیلی نکویی
❈۱❈
به مجنون گفت روزی عیب جویی
که پیدا کن به از لیلی نکویی
که لیلی گر چه در چشم تو حوریست
به هر جزوی ز حسن او قصوریست
❈۲❈
ز حرف عیبجو مجنون برآشفت
در آن آشفتگی خندان شد و گفت
اگر در دیدهٔ مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی
❈۳❈
تو کی دانی که لیلی چون نکویی است
کزو چشمت همین بر زلف و روی است
تو قد بینی و مجنون جلوه ناز
تو چشم و او نگاه ناوک انداز
❈۴❈
تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو، او اشارتهای ابرو
دل مجنون ز شکر خنده خونست
تو لب میبینی و دندان که چونست
❈۵❈
کسی کاو را تو لیلی کردهای نام
نه آن لیلیست کز من برده آرام
اگر میبود لیلی بد نمیبود
ترا رد کردن او حد نمیبود
❈۶❈
مزاج عشق بس مشکل پسند است
قبول عشق برجایی بلند است
شکار عشق نبود هر هوسنانک
نبندد عشق هر صیدی به فتراک
❈۷❈
عقاب آنجا که در پرواز باشد
کجا از صعوه صید انداز باشد
گوزنی بس قوی بنیاد باید
که بر وی شیر سیلی آزماید
❈۸❈
مکن باور که هرگز تر کند کام
ز آب جو نهنگ لجه آشام
دلی باید که چون عشق آورد زور
شکیبد با وجود یک جهان شور
❈۹❈
اگر داری دلی در سینه تنگ
مجال غم در او فرسنگ فرسنگ
صلای عشق درده ورنه زنهار
سر کوی فراغ از دست مگذار
❈۱۰❈
در آن توفان که عشق آتش انگیز
کند باد جنون را آتش آمیز
اساسی گر نداری کوه بنیاد
غم خود خور که کاهی در ره باد
❈۱۱❈
یکی بحر است عشق بی کرانه
در او آتش زبانه در زبانه
اگر مرغابیی اینجا مزن پر
در این آتش سمندر شو سمندر
❈۱۲❈
یکی خیل است عشق عافیت سوز
هجومش در ترقی روز در روز
فراغ بال اگر داری غنیمت
ازین لشکر هزیمت کن هزیمت
❈۱۳❈
ز ما تا عشق بس راه درازیست
به هر گامی نشیبی و فرازیست
نشیبش چیست خاک راه گشتن
فراز او کدام از خود گذشتن
❈۱۴❈
نشان آنکه عشقش کارفرماست
ثبات سعی در قطع تمناست
دلیل آنکه عشقش در نهاد است
وفای عهد بر ترک مراد است
❈۱۵❈
چه باشد رکن عشق و عشقبازی ؟
ز لوث آرزو گشتن نمازی
غرضها را همه یک سو نهادن
عنان خود به دست دوست دادن
❈۱۶❈
اگر گوید در آتش رو، روی خوش
گلستان دانی آتشگاه و آتش
وگر گوید که در دریا فکن رخت
روی با رخت و منت دار از بخت
❈۱۷❈
به گردن پاس داری طوق تسلیم
نیابی فرق از امید تا بیم
نه هجرت غم دهد نی وصل شادی
یکی دانی مراد و نامرادی
❈۱۸❈
اگر سد سال پامالت کند درد
نیامیزد به طرف دامنت گرد
به هر فکر و به هر حال و به هر کار
چه در فخر و چه در ننگ و چه در عار
❈۱۹❈
به هر صورت که نبود نا گزیرت
بجز معشوق نبود در ضمیرت
کامنت ها