وحشی بافقی:ایا مدهوش جام خواب غفلت فکنده رخت در گرداب غفلت
❈۱❈
ایا مدهوش جام خواب غفلت
فکنده رخت در گرداب غفلت
ازین خواب پریشان سر برآور
سری در جمع بیداران در آور
❈۲❈
در این عالی مقام پر غرایب
ببین بیداری چشم کواکب
تماشا کن که این نقش عجب چیست
ز حیرت چشم انجم مانده بر کیست
❈۳❈
که میگرداند این چرخ مرصع
که برمیآرد این دلو ملمع
که شب افروز چندین شب چراغ است
که ریحان کار این دیرینه باغ است
❈۴❈
چه پرتو نور شمع صبحگاه است
چه قوت سیر بخش پای ماه است
چه جذب است این کزین دریای اخضر
به ساحل میدواند کشتی خور
❈۵❈
چه لنگر کوه را دارد زمین گیر
فلک را هست این سیر از چه تأثیر
ز یک جنسند انگشت و زبانت
به جنبش هر دو از فرمانبرانت
❈۶❈
زبان چون در دهان جنبش کند ساز
چه حال است این کز او میخیزد آواز
چرا انگشت جنبانی چو در مشت
نیاید چون زبان در حرف انگشت
❈۷❈
ترا راه دهان و گوش و بینی
یکی گردد بهم چون نیک بینی
چرا بینی چو گیری نشنوی بوی
چرا نبود چو لب گوشت سخن گوی
❈۸❈
چرا چون گوش گیری نشنوی هیچ
حکایت گوش کن یک دم در این پیچ
برون از عقل تا اینجا کسی هست
که او در پرده زینسان نقشها بست
❈۹❈
درین پرده که هر جانب هزاران
فتاده همچو نقش پرده حیوان
بیا وحشی لب از گفتار دربند
سخن در پرده خواهی گفت تا چند
❈۱۰❈
همان بهتر که لب بندی ز گفتار
نشینی گوشهای چون نقش دیوار
کامنت ها