وحشی بافقی:رقم سازی که این زیبا رقم زد نوشت اول سخن نام محمد
❈۱❈
رقم سازی که این زیبا رقم زد
نوشت اول سخن نام محمد
چه نام است اینکه پیش اهل بینش
شده نقش نگین آفرینش
❈۲❈
ز بس کز میم و حایش گشت محفوظ
نوشتش در دل خود لوح محفوظ
ز نقش حلقهٔ میمش دهد یاد
قمر ز آن هاله را بر چرخ جا داد
❈۳❈
بزرگی بین که خم شد چرخ از اکرام
که همچون دال بوسد پای این نام
کمال نامداری بین و عزت
که نامش را به این حد است حرمت
❈۴❈
شه خیل رسل سلطان کونین
جمالش مهر ومه را قرةالعین
چو رو در قبلهٔ دین پروری کرد
به دوران دعوی پیغمبری کرد
❈۵❈
شک آوردند گمراهان حاسد
به صدق دعویش جستند شاهد
پی دفع شک آن جمع گمراه
دو شاهد شد به صدق دعویش ماه
❈۶❈
از این غم سایه دارد رو بدیوار
که در راهش نشد با خاک هموار
چو جوهر بود آن سرچشمهٔ نور
که بودش سایه از همسایگی دور
❈۷❈
مگر از شوق بیخود گشت سایه
چو شد همراه آن خورشید پایه
زهی نور تو بزم افروز عالم
وجودت زبدهٔ اولاد آدم
❈۸❈
خلیل از خوان تو رایت ستانی
خضر از فیض جامت تشنه جانی
ز یکرنگی مسیحا با تو دم زد
از آن بر طارم چارم قدم زد
❈۹❈
اگر راه دو رنگی آورد پیش
نشانندش به گردون بر خر خویش
چه شد گر آفتاب عالم آرا
به صورت پیشتر گشت از تو پیدا
❈۱۰❈
شهی بر خلق آخر تا به اول
شهان را پیش پیش آرند مشعل
جهان را کار رفت از دست دریاب
برآور یا رسول الله سر از خواب
❈۱۱❈
ز هجران تو پیچد سبحه برخویش
به کارش سد گره از دوریت بیش
به خارستان حرمان تو مسواک
ز هجر آن دو لب بنشسته بر خاک
❈۱۲❈
به جست وجوی تو خم گشته محراب
مصلا بر زمین افتاده بی‌تاب
به یاد مقدمت ای قبلهٔ دین
ز غم سجاده دارد بر جبین چین
❈۱۳❈
ز پایت تا جدا افتاد نعلین
به خاک ره ز پا افتاده نعلین
از آن سر مانده بر دیوار منبر
که او را چون تو سروی رفته از سر
❈۱۴❈
ز هجرت جمله را از دست شد کار
زمان دستگیری گشت مگذار
شدند از دست محتاجان لطفت
بیاور آیتی از خوان لطفت
❈۱۵❈
پی مهمانی این جمع محتاج
بیار آن تحفه کوردی ز معراج
کامنت ها