سلطان ولد:لیک این هم بدان و فهمی کن کاین کسی را بود که او ز سخن
❈۱❈
لیک این هم بدان و فهمی کن
کاین کسی را بود که او ز سخن
جاهلان را کند بحق دانا
عالمان را برد بر اوج سما
❈۲❈
ابر جودش دهد ببر برها
چونکه در بحر شد شود درها
سخنش مرده را کند زنده
چند روزه نه بلکه پاینده
❈۳❈
عقلها مایه برده از سخنش
روح تازه ز علم من لدنش
خمشی چنین کس است عظیم
کاو بود در جهان مثال کلیم
❈۴❈
نی کسی کو بود ز نادانی
خمش از غایت گران جانی
مایۀ علم نی درون دلش
بی عنایت بمانده آب و گلش
❈۵❈
آدم است آنکه در تن چو گلش
تابد انوار حق ز جان و دلش
گر بلیسش ز نقص بیند گل
زان بود کو ز حق ندارد دل
❈۶❈
لیک گر این خران بی مقدار
که ز نادانی اند ناقص و خوار
عقلشان بود از ازل ناقص
لاجرم هستشان عمل ناقص
❈۷❈
گفتشان ناقص و کژ و مردود
شد بر ایشان ره خدا مسدود
اینچنین کس اگر بود خامش
چون جماد است از او مجوی توهش
❈۸❈
گفت و خاموشیش همه ابتر
حرکاتش ز همدگر بدتر
چون حدث هر طرف که او گردد
دمبدم زشت و نحس تر گردد
❈۹❈
همچو عثمان نما خموش کجاست
که برش گفتگوی بانگ صداست
تا دهد خلق راوی از خمشی
حکمت و علم و ذوق و هوش و خوشی
❈۱۰❈
این مثل گفته اند قوم قدیم
مرد کو هست در زمانه عظیم
گفت او سیم دان خموشی زر
چون خموشی و گفت پیغمبر
❈۱۱❈
حالت وحی او خموش بدی
چون گذشتی از آن بگفت شدی
سر زدی و حیش از لباس حروف
آب بحرش درآمدی بظروف
❈۱۲❈
پس ز قرآن سقای خلق شدی
وان حدیثش شفای خلق بدی
کامنت ها