سلطان ولد:در نبی گفت حق که یک ذره از بد و نیک ای بخود غره
❈۱❈
در نبی گفت حق که یک ذره
از بد و نیک ای بخود غره
جمله اعمال خویش خواهی دید
از شر و خیر همچو روز پدید
❈۲❈
بنگر تا ز تو چه می آید
کن حذر ز آنچه آن نمی باید
کاخر کار بر تو خواهد گشت
شادجانی که که تخم طاعت ک شت
❈۳❈
کاشکی خود همان قدر گشتی
عوضش نی که بی شمر گشتی
یک بدت را مکن ز حرص دو صد
بحذر باش زینهار از بد
❈۴❈
بد چون مور را مکن چون مار
بگریز از بدی ونیکی کار
خنک او را که تخم نیکی کاشت
یک بینداخ ت صد عوض برداشت
❈۵❈
شد در آخر ز اغنیای خدا
در بقا رفت و یافت کار و کیا
در جهان بقا چو سرور شد
نفس دونش زبون و مضطر شد
❈۶❈
هر که بر نفس خود شود حاکم
بر فنا و بقا بود حاکم
بر سر نفس هر که پای نهاد
رهرو است او و رهنمای فتاد
❈۷❈
آنکه او ک شت نفس ملعون را
کرد پاک از درونه آن دون را
بی حجابی جمال یار بدید
هرچ پنهان بد آشکار بدید
❈۸❈
هر کرا گنج هست میراند
هرکرا رنج هست میماند
آنکه نوریش هست می بیند
بر شیرین ز باغ میچیند
❈۹❈
هرزه ای را اگر نداند او
چه شود با من ای رفیق بگو
گر ندانم من آنچه خوردی دوش
یا چه گفتی و یا چه کردی دوش
❈۱۰❈
چه زیان دارد آن چو میدانم
که همه چون تن ن د و من جانم
هرچه در پیش عاقلان بازی است
کودکان را بدان سرافرازی است
❈۱۱❈
عقل عاقل نجوید آن دیگر
چون خدایش دهد از آن بهتر
بر جوی نقره کی کنی تو نظر
چونکه دادت خدای خرمن زر
❈۱۲❈
آنکه هر دم خدای را بیند
غیر حق در دلش کجا شیند
این مکن باور ار خرد داری
که بود یار او بجز باری
❈۱۳❈
حق چو زو دور کرد باطل را
پر ز حق دان همیشه آن دل را
زو خورد قوت دائماً انسان
نیست آن قوت روزی حیوان
❈۱۴❈
علم های خدا دو صد گون است
همچو کالا عزیز و هم دون است
علم افزون رسد بافزونان
علم مادون رسد بمادونان
❈۱۵❈
نی تو چون در سخن همیپوئی
لایق عقل شخص میگوئی
چه قدر فهم دارد آن طالب
یا چه حالت بر او بود غالب
❈۱۶❈
بر قد او بری قبای سخن
کی بداند خسی بهای سخن
هم بر این قاعده خدای قدیم
لایق تست با تو یار و ندیم
❈۱۷❈
درخورت گوید و بیفزاید
هرچه آن سود تست بنماید
قدر طاقت نهد خدا بارت
تا که دارد همیشه در کارت
❈۱۸❈
گر فزونتر دهد فرومانی
زانکه آن علم را نمیدانی
غرش شیر ناید از روباه
بنده را کی بود مهابت شاه
❈۱۹❈
کارهای خداست بی پایان
بحر او را کسی ندیده کران
وصف او را گذار و باده بنوش
رو بخر بیهشی و هوش فروش
❈۲۰❈
هوش اصلی درون بیهوشی است
راه آن مستی و قدح نوشی است
لهب العشق مسکر هادی
جانب الصحوانت یا حادی
❈۲۱❈
قهوة العشق تحشر الموتی
هی فی السکر تبرئی الاعمی
مرکب العشق موصل العشاق
فلهذا ارادة المشتاق
❈۲۲❈
قهوة العشق مشرب الارواح
شربها فی الریاض بالاقداح
قدح العشق فکرة الابدال
ذاک ینجیکم من الاضلال
❈۲۳❈
قدح الفکر فی القلوب یدور
جریان الصفاء منه یفور
سکره غایة المنی اطرب
دائماً من سلافه اشرب
❈۲۴❈
هرکه او مست ما بود از ماست
مرد هشیار ا ز ین بعید و جداست
می ما نوش اگر توئی خمار
سادگی کن که تا شوی عیار
❈۲۵❈
کامنت ها