سلطان ولد:مصطفی گفت اکثر اهل جنان ابلهان اند و ساده و نادان شد
❈۱❈
مصطفی گفت اکثر اهل جنان
ابلهان اند و ساده و نادان شد
ابلهیشان ز غایت خرد است
نی چنان ابلهی که خوار و رداست
❈۲❈
زانچه بیفایده است نادان اند
وانچه پر فایده است جویان اند
گشته نادان زغیر یار و زیار
سخت دانا و آگه و بیدار
❈۳❈
هم نبی گفت هر که حق را دید
گشت لال و ز گفتگوی برید
باز فرمود هر که دید خدا
شد زبانش دراز در دو سرا
❈۴❈
مینماید تناقض این گفتار
همچو گفتن که رو بیار و میار
لیک تأویل اگر کنی بسزا
نی تناقض نمایدت نه خطا
❈۵❈
گویمت کز چه روی لال شود
زان سخن کز برای نفس رود
چون ز حق گوید و زند دم راز
شود او را زبان عظیم دراز
❈۶❈
زین طرف لال و زان طرف گویا
زین طرف شسته زان طرف پویا
زین طرف خفته زان طرف بیدار
ز ین طرف لنگ و زان طرف رهوار
❈۷❈
پیش علم خدای نادان شو
بیخودانه بجذب حق میرو
پیش خرمن مگو زیک دانه
جان فدا کن برای جانانه
❈۸❈
هر که دیدش گداخت از هستی
نی بلندیش ماند و نی پستی
این چنین ابلهی است اهل جنان
نی چنان کز ازل بود نادان
❈۹❈
سر این را نکرد فهم کسی
راز شاهان کجا رسد بخسی
سر بنه پیش ما که سر ببری
سر بیسر کند شهی و سری
❈۱۰❈
نی که نان چون فدای انسان شد
مردگی رفت از او و کل جان شد
سنگ سرمه چراست بگزیده
زانکه شد قوت نور هر دیده
❈۱۱❈
چونکه در چشم رفت نور شود
هر طرف همچو نور دیده رود
سرمه گوید در آن فنا نورم
گشت حالم ز سرمگی دورم
❈۱۲❈
در فنا گفت من حقم منصور
غوره بودم کنون شدم انگور
بحر نورم چه جای انگور است
بلکه از من دو کون پر نور است
❈۱۳❈
جسم من پرده است پیش نظر
همچو ابر سیاه پیش قمر
ساکنان زمین جز ابر سیاه
کی ببینند چون نهان شد ماه
❈۱۴❈
لیک آن کو بر آسمان باشد
ماه در پیش او عیان باشد
دائماً بی حجاب در نظرش
ماه باشد چو اوست بر زبرش
❈۱۵❈
ابر تن را چگونه برمه جان
بگزیند کسی که دارد آن
اولیا را هم اولیا دانند
دشمنان دوست را کجا دانند
❈۱۶❈
عقل باید که عقل را داند
طفل در فهم عقل درماند
هر کرا تو بصدق خواهانی
او ترا جان و تو ورا جانی
❈۱۷❈
جنس تو باشد او مگو دگر است
گر فرشته بود وگر بشر است
گرچه نبود ز روی صورت جنس
جنس تست او مگو که نیست زانس
❈۱۸❈
نی که سگ چون که میل کردبانس
حق شمردش زسنگ و زمرۀ جنس
چارمینش بخواند در قرآن
هشتمینش شمرد از آن مردان
❈۱۹❈
کامنت ها