سلطان ولد:گرچه الاست منزل ره دان راه دیگر در اوست بی پایان
❈۱❈
گرچه الاست منزل ره دان
راه دیگر در اوست بی پایان
ره دو نوع است یک گذر ز خود است
این چنین راه را کران و حداست
❈۲❈
زانکه هستی تن بود محدود
آخری دارد این جهان وجود
آخری نیست راه منزل را
بینهایت بدان ره دل را
❈۳❈
میتوان از خودی گذر کردن
زین جهان فنا سفر کردن
لیک از آن منزلی که دار بقاست
نیست امکان گذر چو وصل خداست
❈۴❈
راه خشگی و منزلش پیداست
بی نشان است ره که در دریاست
بعد وصلت سفر دگرگون است
سیر واصل نهان و بیچون است
❈۵❈
سیر الی اللّه داشت اول او
سیر فی اللّه شد کنونش خو
سفر واصلان چنین میدان
نشنیدی که کل یوم شان
❈۶❈
سایۀ حق چو گشت ظاهرشان
سر عرش است جان طاهرشان
سایه جنبد ز شخص نی از خود
چه خبر سایه راز نیک و ز بد
❈۷❈
سیر ایشان چو سر حق باشد
دمبدمشان ز حق سبق باشد
بدو نیک ولی است از یزدان
هرچه سایه کند ز شخص بدان
❈۸❈
مارمیت اذ رمیت در قرآن
زین سبب گفت خالق دو جهان
مرد خود بین ازین سخن دور است
نفس تاریک ضد این نور است
❈۹❈
پیش خلق این سخن محال بود
پیش عشاق وصف حال بود
مرد عاشق از این شود آگه
مرد عاقل در این بود ابله
❈۱۰❈
عقل معمار این جهان آمد
عشق ویرانی دکان آمد
میکند عقل پرده را افزون
عشق از پرده مبیرد بیرون
❈۱۱❈
عق ل در بند نام و ناموس است
عشق با ننگ و عار مأنوس است
عقل خواهد که تا شود سرور
لیک عشق است خاک هرچاکر
❈۱۲❈
خاک پاشی است عاشقان را دین
فارغ اند از لباس و از تزیین
همه از خواجگی گریزان اند
همه اعدای مال و دکان اند
❈۱۳❈
گاه مستی کنند و گه پستی
ننگ دارند دایم از هستی
نیستی را طلب کنند بجان
سوی جانان روند جلوه کنان
❈۱۴❈
همچو جان از نظر نهان گردند
با ملائک در آسمان گردند
تنشان گرچه در نظر باشد
جانشان بر تر از قمر باشد
❈۱۵❈
همدگر را همه همیدانند
گر هزاران تنند یک جان اند
گرچه از چشم خلق محجوب اند
پیش خالق عظیم محبوب اند
❈۱۶❈
خلق اگر لمعه ای بدیدندی
عشقشان را بجان خریدندی
خاکدان را از آن همیجویند
که روان سوی یم نه چون جویند
❈۱۷❈
سغبۀ این جهان از آن گشتند
کاولیای خدا نهان گشتند
کامنت ها