سلطان ولد:گر نمودی یکی بخلقان رو همه یکسان شدی ولی و عدو
❈۱❈
گر نمودی یکی بخلقان رو
همه یکسان شدی ولی و عدو
خلق اغیار یار گ شتندی
مونس و غمگسار گشتندی
❈۲❈
بوالحکم از کجا شدی بوجهل
همه دشوارها نمودی سهل
همه گلشن بدی نبودی خار
کس ندیدی قرین یار اغیار
❈۳❈
روح گشتی فرید بی جسمی
بر مسمی کجا بدی اسمی
بی حجاب آن جهان نموده شدی
زانکه شرک از همه زدوده شدی
❈۴❈
همه گشتی چنان که بود اول
روح صافی شدی ز دام و دغل
لاشدی هرچه آن نمی باید
بنمودی هر آنچه می شاید
❈۵❈
پردۀ کون را خدا آویخت
پس آن گونه گونه خلق انگیخت
نیک و بد صاف و درد پاک و پلید
پس پرده نهان ز شخص بلید
❈۶❈
تا که هر گول فهم آن نکند
جهل را تا ز بیخ بر نکند
همچو در لیل تار دیدۀ باز
نکند فرق زاغ را از باز
❈۷❈
پیش او گرگ یک بود با میش
نشناسد که کی پس است و که پیش
روز محشر شود همه پیدا
نیک و بد بیش و کم صواب و خطا
❈۸❈
این جهان که شب است برخیزد
بعد از آن نیک و بد نیامیزد
همه از همدگر جدا گردند
هر گروهی بجنس واگردند
❈۹❈
دانه ها زیر خاک یکسان اند
زانکه از چشم خلق پنهان اند
چون ز صور بهار نشر شوند
همه از گور خاک حشر شوند
❈۱۰❈
سر هر دانه ای شود پیدا
در نظر نیک و بد شوند جدا
میشود زنده بعد مرگ زمین
از دم نوبهار نیکو بین
❈۱۱❈
چون سرافیل نوبهار آید
از زمین مرده دانه ها زاید
برگها سرکند ز گور شجر
با دو صد غنچه از برای ثمر
❈۱۲❈
حشر خلقان چنین بود در نشر
بیشک این را بدان گذر از نشر
آنکه این حشر میکند بجهان
هم کند حشر جملۀ خلقان
❈۱۳❈
همچنین در قیامت این خلقان
از لحد سرکنند پیر و جوان
یک بود ابیض و یکی اسود
گردد ابیض قبول و اسود رد
❈۱۴❈
کافران را بود مقام جحیم
مؤمنان را بود سرای نعیم
روز از آن خواند حق قیامت را
که نهانها شود در او پیدا
❈۱۵❈
یوم دین گفت بشنو از قرآن
زانکه از وی فناست لیل جهان
کامنت ها