سلطان ولد:کی کند بحر را ب قطره قیاس کو زراندر زر و کجاست پلاس
❈۱❈
کی کند بحر را ب قطره قیاس
کو زراندر زر و کجاست پلاس
لیک این از ضرورت است بدان
تا شود آن طرف ترا میلان
❈۲❈
هرچه پیش تو خوب و مطلوب است
همچو جان نزد جسم محبوب است
جنس آنرا کنند عرض بتو
تا شود میلت از درون آن سو
❈۳❈
نی لب شاهد نکو رو را
بشکر میکنند مانندا
پیش اطفال تا شوند آگاه
از لب شاهد لطیف چو ماه
❈۴❈
که ز شیرینی شکر اطفال
لب شاهد کنند استدلال
ورنه لب با شکر چه میماند
ذوق لب از شکر که بستاند
❈۵❈
ذوق لب از شکر کسی جوید
که چو طفلان سوی لعب پوید
هست فرقی در این دو ذوق عظیم
شبهی چیست پیش در یتیم
❈۶❈
همچنین هم خدای در قرآن
کرد با خلق شرح باغ جنان
که درختانش راست برگ و ثمار
نعمش را نه حد بود نه شمار
❈۷❈
اندر آنجا چهار جوی روان
آب و می انگبین و شیر عیان
هر طرف گونه گون شگرف قصور
در نظر هر سوئی هزاران حور
❈۸❈
حله های بریشمین در وی
نبود در بهار لطفش دی
جاودان اندر او چنین نعمت
هیچ آنجا ندیده کس نقمت
❈۹❈
نیست شرح بهشت این گفتار
بهر فهم شماست این مقدار
قطره ها گرچه هست ازدریا
نیست در قطره جای کشتی را
❈۱۰❈
قطره کی موجها بر انگیزد
مگر آنگه که دریم آمی زد
چون در آمیخت بحر خوان او را
نور حق گوی مرد حق خو را
❈۱۱❈
شرح این را بگوش جان بشنو
از حدیث کهن برو سوی نو
تا کند شرح آن ترا دانا
بعد دانش شوی عزیز خدا
❈۱۲❈
شوی از خود تهی و از حق بر
حلو گردی چو ما نمانی مر
نی منی در رحم شود انسان
چونکه از خویش نیست گردد آن
❈۱۳❈
آدمیئی شود لطیف چو ماه
با لب همچو لع ل و چشم سیاه
گشت مبدل منی بنفس بشر
همچو قطره که شد ز یم گوهر
❈۱۴❈
کامنت ها