سلطان ولد:با علی گفت احمد مرسل کای هژبر خدا امیر اجل
❈۱❈
با علی گفت احمد مرسل
کای هژبر خدا امیر اجل
خلق جویند قرب حق در بر
تو برو عاقلی طلب در سر
❈۲❈
چون بیابی بخدمتش بنشین
صحبتش را ز جان ودر بگزین
تا شوی از همه فزون در خیر
تا ز جمله گذر کنی در سیر
❈۳❈
خیر را گرچه رحمت است جزا
تا توانی برو تو عقل افزا
کاصل طاعات و خیر عقل بود
هرکه عقلش فزود بیش شود
❈۴❈
کیست عاقل ولی خاص خدا
که ز غیر خدا شده است جدا
عقل خلق ار بعقل میماند
لیک آن کش نظر بود داند
❈۵❈
که ز عقل حقیقتی دوراند
زانکه در ظلمت اند و بینوراند
قلب اگرچه بنقد میماند
لیک صراف با محک داند
❈۶❈
قیمتش را که چند میارزد
کی بر آن همچو دیگران لرزد
پس بصراف مینما دینار
لیک در پیش اولیا دین آر
❈۷❈
که جز از دین بنزد آن مردان
همچو گردی است بر هوا گردان
صحبت اولیاست سر جهاد
هرکه بگزیند آن رهد ز فساد
❈۸❈
کشف آن کش کسی ز خود صد سال
نکند ز اولیا شود در حال
رو بیاموز پیشه از استاد
تا بود پیشۀ تو بر بنیاد
❈۹❈
پیشه ایراکه از خود آموزی
تو از آن پیشه کی خوری روزی
نپسندد کسی خود آن کارت
همه عالم کنند انکارت
❈۱۰❈
خود پسندی مکن گذر از خود
پهلوان وار گرد گرد خرد
خرد آن پیشواست نی خردت
بنده اش شو که تا ز خود خردت
❈۱۱❈
چون خریدت ز خود خردیابی
زود بیدار شو چه در خوابی
همه را پرورش کند موزون
خویش پرورده هست ابله و دون
❈۱۲❈
ز آدمی و درخت و باغ و زمین
پرورش هرچه یافت گشت گزین
وانکه بی پرورش بماند ببین
چون کثیف است و خوار و بی تمکین
❈۱۳❈
نادرست آنکه ایزدش سازد
کار او را تمام پردازد
نتوان حکم کرد بر نادر
گرچه حق هست بر همه قادر
❈۱۴❈
حکم بر غالب است در عالم
زان زمان که پدید شد آدم
تو ازین حکم وقاعده مگذر
مکش از امر و حکم یزدان سر
❈۱۵❈
تا دهد از کرم بخود راهت
گرچه ز اختر کمی کند ماهت
نادراً گر کسی بیابد گنج
تو مهل کسب خود مرم از رنج
❈۱۶❈
کار میکن ز کسب خود میخور
تا نگردی اسیر جوع و ضرر
گر دهد با تو نیز گنج خدا
کسب مانع نمیشود آنرا
❈۱۷❈
هیچگونه زکسب و کار ممان
گر بود قسمتت رسد هم آن
ورنه زین نیز تا نمانی تو
جهد مگذار تا توانی تو
❈۱۸❈
طاعت و بندگی بجا میار
هیچیک امر را فرو مگذار
تا زهر طاعتت ثواب رسد
تا ترا از خدا خطاب رسد
❈۱۹❈
که مرا بندۀ سزاواری
نشود ضایع آنچه میکاری
بر دهد بیگمان در آخر کار
پر کنی خود ز کشته صد انبار
❈۲۰❈
روز حشر و ندامت ای مؤمن
همه ترسان روند و تو ایمن
کامنت ها