سلطان ولد:نشنیدی حکایت ابلیس که چرا دور گشت از تقدیس
❈۱❈
نشنیدی حکایت ابلیس
که چرا دور گشت از تقدیس
زانکه حق با فرشتگان فرمود
که بادم کنند جمله سجود
❈۲❈
همه کردند سجده از دل و جان
گشت ابلیس سرکش از فرمان
گفت هستی مرا چو از نار است
پیش گل سجده کردنم عار است
❈۳❈
کی روا باشد اینکه نیک ببد
پست گردد چو بنده سر بنهد
نکنم هرگز ای یگانه خدا
گر کشندم سجود غیر ترا
❈۴❈
گفت او را سجود بی امرم
پشت کردن بود از این کم رم
پشت با امر من سجود بود
روی بی امر من جحود بود
❈۵❈
چون ملایک سجود آدم کن
ور نه بر جان خویش ماتم کن
امر را پاس دار و ژاژ مخا
هرچه جز این کنی بداست وخطا
❈۶❈
آنکه مأمور امر ما گردد
عاقبت شاد و پیشوا گردد
بی عدد زین نسق ز حق بشنید
جز که بر تار معصیت ن تنید
❈۷❈
امر را چون شکست شد ملعون
قهر حق کردش از جنان بیرون
گشت از آن حضرت معلا دور
رفت در خون خویش آن مغرور
❈۸❈
همچنین داد با صحابه خبر
از زبان خدای پیغمبر
عقل را چون بیافرید خدا
امر کردش که روی آر بما
❈۹❈
روی آورد سوی حق بصفا
بار فرمود پشت کن بر ما
پشت را کرد سوی حق در حال
گفت بنشین نشست بی اهمال
❈۱۰❈
چونکه بنشست باز گفتش خیز
عقل برخاست بی توقف ت یز
بازگفتش سخن بگوی بگفت
چونکه گفتش خموش حرف نهفت
❈۱۱❈
گفت بنگر نگاه کرد آندم
گفت رو رفت شادمان بی غم
فهم کن گفت فهم کرد سخن
کرد از جان هر آنچه گفتش کن
❈۱۲❈
پس بفرمود عقل را بحقم
چون تودر نیست بی بها بحقم
بحق کبریا و عزت من
بحق بیشمار رحمت من
❈۱۳❈
بحق استوای من بر عرش
بحق ساکنان عالم فرش
که به از تو نیافریدستم
زان سبب بر همه ات گزیدستم
❈۱۴❈
همه عالم بتو پرستندم
از تو باشند خلق در بندم
بتو باشد عناب من آخر
بر تو باشد عقاب من آخر
❈۱۵❈
بتو خواهد رسید گنج ثواب
چون ثواب است اجر راه صواب
یک شود از تو در نعیم مقیم
یک رود از تو تا بقعر جحیم
❈۱۶❈
گفتگویم همیشه با تو بود
غیر تو امر من کجا شنود
همچنین صد هزار مدحش گفت
صد هزار دگر بماند نهفت
❈۱۷❈
پشت کردن بامر روی انست
روی بی امر پشت گردانست
برد رحمت هر آنکه امر گزید
هرکه بی امر رفت دست گزید
❈۱۸❈
کامنت ها