سلطان ولد:وان جماعت که منکران بودند منکر قطب آسمان بودند
❈۱❈
وان جماعت که منکران بودند
منکر قطب آسمان بودند
جمله شان جان فشان باستغفار
سر نهادند کای خدیو کبار
❈۲❈
توبه کاریم از آنچه ما کردیم
از سر صدق روی آوردیم
هر یکی بر درش شده ساجد
اشک ریزان ز عشق او واجد
❈۳❈
کردشان شه قبول چون دید این
دادشان از نوازش او تمکین
بعد از آن جمله از وضیع و شریف
حلقه شستند گرد شاه لطیف
❈۴❈
پهلوی شه نشسته مولانا
چون دو خور که زنند سر ز سما
شمس تبریز در سخن آمد
زنده شد آنکه فهم کن آمد
❈۵❈
هر یکی زان سخن بعشق پ رید
هر یکی از خودی تمام برید
بعد از آن هر یکی سماعی داد
هر یکی خوان معتبر بنهاد
❈۶❈
هر یکی قدر وسع و طاقت خویش
از امیر و توانگر و درویش
بخشش آورد و میهمانی کرد
تا شود یار مهربانی کرد
❈۷❈
مدتی اینچنین گذشت زمان
در حضور شهان هر دو جهان
همه چون جام وان دو شه چون راح
همه چون لیل و آن دو شه چو صباح
❈۸❈
آن دو شه چون بهار و ایشان دشت
همه را تازه گشته زیشان ک شت
شاخ و برگ درونشان پر بار
رسته بیخار هر طرف گلزار
❈۹❈
دیده بی پرده ای همه دیدار
همه گشته در آن جهان برکار
در چنین عیش و در چنین وصلت
همه پر نور و غرق در رحمت
❈۱۰❈
کامنت ها