سلطان ولد:کرد رجعت بروم باز آمد رفت چون کبک و همچو باز آمد
❈۱❈
کرد رجعت بروم باز آمد
رفت چون کبک و همچو باز آمد
قطره اش چون فزود دریا شد
بود عالی ز عشق اعلی شد
❈۲❈
چون چنین شد مگو نیافت ورا
کانچه می جست شد بر او پیدا
مطربان را بخواند از سراو
بی سر و پا ببام و بر در او
❈۳❈
میزد افغان قوی ببانگ و خروش
بحر عشقش از او بموج و بجوش
حیرت خلق شد در آن افزون
کاین چه شور است و این چگونه جنون
❈۴❈
بیقراریش از غم هجران
بیشتر گشته زاند م هجران
همه از عکس او شده مجنون
هیچکس را نمانده صبر و سکون
❈۵❈
پیر و برنا چو ذره ها رقصان
پیش آن آفتاب عشق از جان
گشت در چشم سرد هر آئین
همه را عشق و عاشقی شد دین
❈۶❈
کامنت ها