سلطان ولد:آن امانت که گفت در قرآن حاملش شد ز جاهلی انسان
❈۱❈
آن امانت که گفت در قرآن
حاملش شد ز جاهلی انسان
آن امان بدان که امر خداست
هرکه پذرفت امر را والاست
❈۲❈
وانکه مهمل گذاشت ماند جهول
همچو دیوان رودبسوی سفول
آدمی را چو کرد حق مختار
قادرش آفرید در همه کار
❈۳❈
میتواند سوی صلاح شدن
میتواند قرین فسق بدن
بر بد و نیک چونکه قادر شد
زان سبب قابل اوامر شد
❈۴❈
غیر انسان نبود قابل آن
از جماد و نبات و از حیوان
از زمین و سماء و از خورشید
از مه و از بروج و از ناهید
❈۵❈
هر یکی را خدای کاری داد
غیر انسان کش اختیاری داد
گر نگه دارد آن امانت را
بیند اندر خود او دیانت را
❈۶❈
در خود او عرش و هم سمابیند
عرش چه نور کبریا بیند
دل تو هست همچو آئینه
پاک و صافی نهفته در سینه
❈۷❈
نیک و بد را در او ببینی تو
پس ز جان هر دمش گزینی تو
نبود آن صور ز دل خالی
بر مثال نقوش در قالی
❈۸❈
پس تو محتاج کس چرا باشی
با تو است آن بهر کجا باشی
همچنین عشق شمس دین را شیخ
روز و شب مینمود پیدا شیخ
❈۹❈
کامنت ها