سلطان ولد:مصطفی در خبر چنین فرمود از زبان خدای حی ودود
❈۱❈
مصطفی در خبر چنین فرمود
از زبان خدای حی ودود
که خدا گفت بنده ای را چون
دوست دارم بوی شوم مقرون
❈۲❈
من شوم چشم و گوش او و زبان
من شوم دست او یقین میدان
دیدۀ او ز من بود بینا
سینۀ او ز من شود سینا
❈۳❈
گوش او جمله نطق ها با من
شنود در جهان روح و بدن
هم زبانش ز من سخن گوید
پای او هر طرف ز من پوید
❈۴❈
دست او هم ز من بود گیرا
نشوم زو بعید در دو سرا
کل اجزاش پر بود از من
آن چنانکه پر است از جان تن
❈۵❈
مظهر ذات من بود بجهان
زو کنم جلوه آشکار و نهان
هر که او را ز جان شود خواهان
خواستار من است در دو جهان
❈۶❈
هر که خود را بر او زند از جهل
دان که بر من زده است آن نااهل
او بهانه است جملگی مائیم
پیش بینا چو روز پیدائیم
❈۷❈
هرکه خواهد مرا ورا جوید
گفتۀ ماست هرچه او گوید
نی که قرآن ید از لب احمد
لیک بیشک بد از رب احمد
❈۸❈
هرکه گوید محمد او را گفت
کافرش دان در آشکار و نهفت
سگ بود کو ز جهل از قرآن
سخن مصطفی است گوید آن
❈۹❈
کفر باشد یقین چنین گفتار
گردد آن دم ز زمرۀ کفار
مگر از نو شود مسلمان او
آورد بیدرنگ ایمان او
❈۱۰❈
مرد حق را نه جنبش است و نه قال
جنبش و قال او بود از حال
گفت یزدان با حمد مختار
ما رمیت بدان منم بر کار
❈۱۱❈
مثل آلتی تو در دستم
بلکه تو نیستی و من هستم
فعل و قول تو جمله آن من است
گفت تو تیر از کمان من است
❈۱۲❈
منک وجهی یری مدی حقاً
انا کالماء انت کال س قاء
لیس فی ذلک سوائی شیئی
مت ان ت و ص رت منی حی
❈۱۳❈
من رءآک فقد رأی وجهی
لایری عینه سوی وجهی
انا فرد و من رای اثنین
هو فی وصله غریق البین
❈۱۴❈
ثانی اثنین رؤیة الکافر
لایری غیر واحد طاهر
باز گردم بشه صلاح الد ّ ین
سرور اولیا و قطب زمین
❈۱۵❈
کامنت ها