سلطان ولد:این معانی و این غریب بیان داد برهان دین محقق دان
❈۱❈
این معانی و این غریب بیان
داد برهان دین محقق دان
گفت در گوشم آن گزیدۀ حق
سبق برده ز سابقان بسبق
❈۲❈
نکته هائی که کس نگفت آنرا
کرد پیدا نمود برهان را
جان او بود معدن اسرار
همچو خورشید چشمۀ انوار
❈۳❈
ز اولیا کس چو او نگفت سخن
فرد بود او بعشق و علم لدن
سخنش را هر آنکه بشنودی
دایم او را بصدق بستودی
❈۴❈
مست گشتی و واله و حیران
خانۀ هوش او شدی ویران
هر که دیدی رخ ورا از دور
نشدی پیش چشم او مستور
❈۵❈
بی معرف شدی بر او پیدا
که ندارد در این جهان همتا
ز اولیای خداست بی شک و ریب
همه را رهبر است اندر غیب
❈۶❈
بود پیدا میانۀ خلقان
همچو از اختران مه تابان
ماه از اختران نه ممتاز است
کی بگوید که صعوه چون باز است
❈۷❈
طفل شش ساله را شدی معلوم
که نظیرش نیامد اندر روم
زبدۀ اولیای یزدان بود
همچو حق آشکار و پنهان بود
❈۸❈
گرچه جمله ورا غلام بدند
لیک در فهم ناتمام بدند
هر کسی قدر خویش دانستش
آن قدر دید کو توانستش
❈۹❈
زانکه احوال او چنان کان هست
جز خدا هیچکس ندانسته است
آشکار و نهان از این روی است
که نهان بحرو در عیان جوی است
❈۱۰❈
گشت پیدا بما ز روی کرم
از عطاهاش شد نم مایم
لیک او را هزار بحردگر
هست پنهان ز چشمهای بشر
❈۱۱❈
کامنت ها