وطواط:زهی بجود تو ایام مکرمت مشهور خهی بسعی تو اعلام محمدت معمور
❈۱❈
زهی بجود تو ایام مکرمت مشهور
خهی بسعی تو اعلام محمدت معمور
بهر بلاد علامات عدل تو پیدا
بهر دیار مقامات تو مشهور
❈۲❈
ستاره قدر بلند ترا شده بنده
زمانه صدر بزرگ ترا شده مأمور
ببارگاه تو درصف بندگان قیصر
بپایگاه تو در جمع چاکران فغفور
❈۳❈
شده متابعت تو زمانه را توقیع
شده مبایعت تو حیوة را منشور
نتیجه ای ز خلاف تو در دم کژدم
لطیفه ای ز وفاق تو در دم زنبور
❈۴❈
فضایل تو بر اکرام طالبان موقوف
شمایل تو بر انعام سایلان مقصور
همه نهاد تو مجد و بمجد نامعجب
همه سرشت تو جاه و بجاه نامغرور
❈۵❈
بزیر پایهٔ قدر تو ساحت جنت
بزیر سایهٔ صدر تو راحت رنجور
زدام کین تو نادیده هیچکس مخلص
زجام مهر تو ناگشته هیچکس مخمور
❈۶❈
بحسن سعی تودر شرع صدهزار فتوح
زحد تیغ تو در شرک صدهزار فتور
چو باحسام شود دست سروران موصول
چو از نیام شود تیغ سرکشان مهجور
❈۷❈
زخون کشته شود عرصهٔ زمین غرقه
زگرد تیره شود چهرهٔ فلک مستور
سر سروران گردد تهی ز هوش و خرد
دل دلیران ماند جدا ز لهو و سرور
❈۸❈
زباد کینه چراغ رجا شود کشته
ز تف حمله مزاج هوا شود محرور
دریده رمح تو دلها چو قرطهٔ لاله
گسسته تیغ تو سرها چو خوشهٔ انگور
❈۹❈
حسام تو کند آن لحظه بر زمین پیدا
زشخص کشته جبال وزخون کشته بحور
گرفته فایدهٔ فتح تو زمین و زمان
نهاده مایدهٔ تیغ تو وحوش و طیور
❈۱۰❈
زهی بجود تو آسایش صغار و کبار
زهی بجاه تو آرایش سنین و شهور
تویی که هست جناب تو سجده گاه ملوک
تویی که هست رکاب تو بوسه جای صدور
❈۱۱❈
هوای تو شده سرمایهٔ وضیع و شریف
ثنای تو شده پیرایهٔ اناث و ذکور
منم ،که صیت من از خدمت تو شد شایع
منم ،که نام من ازمدحت تو شد مذکور
❈۱۲❈
شدم بسعی تو مقبول منتظم احوال
شدم بفیض عطای تو مستقیم امور
همه هوای تو جویم بشدت و برخا
همه دعای تو گویم بغیبت و بحضور
❈۱۳❈
خدایگانا، گفتند حاسدان بغرض
که: شد هوای دل من ز خدمت تو نفور
بحق صانع هفت آسمان وهفت زمین
که نیست عقل در انکار صنع او معذور
❈۱۴❈
بقدر دعوت مسموع و قبهٔ مرفوع
بجاه آیت مسطور و خانهٔ معمور
باعتقاد سؤالات عیسی اندر مهد
باختصاص مناجات موسی اندر طور
❈۱۵❈
باشک دیدهٔ یعقوب در غم یوسف
بصدق سجدهٔ داود در شب دیجور
بنفس پاک شهیدان اهل بیت نبی
که در خزاین قدسند و در حدایق نور
❈۱۶❈
بموقف عرفات و بجمع عرصات
بحشر و نشر و بقا و لقا و حور و قصور
برزق واهب رزق و بجان قابض جان
بوحی حامل وحی و بصور نافح صور
❈۱۷❈
بساکنان صوامع، بطالبان علوم
بوافقان مناسک بحافظان نفور
بعرش و کرسی و حوض و صراط و لوح و قلم
بحشر و نشر و بقا و لقا و حور و قصور
❈۱۸❈
بجان آنکه شود خلق را شفیع بهشت
بذات آنکه را دهد بنده را شراب طهور
بقدس و کعبه و جودی و یثرب و عرفات
بصورة انجیل و بحرفهای زبور
❈۱۹❈
بعدل تو ،که ازو گشت ظالمی منسوخ
بقضل تو ، که ازو هست نیستی مقهور
که تا نیاید نزدیکم اضطرار فنا
زصدر تو نشوم، جز باختیار تو ،دور
❈۲۰❈
همیشه تا قلم روزگار خوبان را
کشد ز مشک رقم بر صحیفهٔ کافور
ز لطف و عنف تو بادا نهاد راحت و رنج
ز قهر و کین تو بادا اساس شیون و سور
❈۲۱❈
خجسته خاک جناب تو قبلهٔ آفاق
ستوده صدر رفیع تو کعبهٔ جمهور
کامنت ها