وطواط:ای بتو چشم مکرمات قریر قدر تو بر فلک نهاده سریر
❈۱❈
ای بتو چشم مکرمات قریر
قدر تو بر فلک نهاده سریر
آفتاب جلالی و ترا
نیست مانند آفتاب نظیر
❈۲❈
چاکر طبع تست بحر محیط
بندهٔ دست تست ابر مطیر
چرخ را بر ارادت تو مدار
ماه را بر اشارت تو مسیر
❈۳❈
گشته بخل از سخاوت تو نفور
کرده ظلم از سیاست تو نفیر
باطل از لفظ تست در و گهر
کاسد از خلق تست مشک و عبیر
❈۴❈
فکرت ثاقب تو در گیتی
بکم و بیش عالمیست خبیر
نظر صایب تو در عالم
ببد و نیک ناقدیست بصیر
❈۵❈
دشمنان را خلافت افگنده
در عذاب جحیم و هول سعیر
دوستان را وفاقت آورده
بنعیم مقیم و ملک کبیر
❈۶❈
بر کشیده سپهر با عظمت
هست در جنب همت تو حقیر
تابع دولت جوان تو شد
در همه کارها زمانهٔ پیر
❈۷❈
نیزهٔ تو طویل و عمر عدو
هست از آن نیزهٔ طویل ، قصیر
بجوار تو ملک گشته عظیم
بقبول تو فضل گشته خطیر
❈۸❈
مملکت را همی دهی ترتیب
مکرمت را همی کنی تقریر
حشمتت آمنست از تبدیل
دولتت فارغست از تغییر
❈۹❈
از علو تو چرخ با تخجیل
وز سخای تو بحر با تشویر
داعیان را تویی بجود مجیب
خایفان را تویی با من مجیر
❈۱۰❈
کمترین ارتحال تو گه نطق
مایهٔ فکرت هزار دبیر
گر چه شبگیر لذت شاهان
نیست در عصر جز بجام عصیر
❈۱۱❈
هست لذت ترا بحمدالله
از شبیخون کفر در شبگیر
آخر از نغمهٔ اغانی به
بهمه حال نغمهٔ تکبیر
❈۱۲❈
هر چه تدبیر تو بود از چرخ
همه بر وفق آن رود تقدیر
من برآنم که ملک عالم را
بود خواهد بجلس تو مصیر
❈۱۳❈
اندر آرد فلک بطوع و بطبع
زیر احکام تو قلیل و کثیر
چاکر تو شوند خان و تگین
بندهٔ تو شوند میر و وزیر
❈۱۴❈
در رمانه ز عدل و بخشش تو
کس نه مظلوم بیند و نه فقیر
تا لب نیکوان بود چو عتیق
تا رخ عاشقان بود چو زریر
❈۱۵❈
باد در دام تو ستاره رهین
باد در بند تو زمانه اسیر
زیر زنجیر پای دشمن تو
دست تو سوی زلف چون زنجیر
کامنت ها