وطواط:ای دولت جوان ترا بنده چرخ پیر در قبضهٔ ارادت تو آسمان اسیر
❈۱❈
ای دولت جوان ترا بنده چرخ پیر
در قبضهٔ ارادت تو آسمان اسیر
گردون گرفته بر خط پیمان تو مدار
و اختر گزیده بر ره فرمان تو مسیر
❈۲❈
آن عالمی بجاه ، که از روی منقبت
در جنب تو صغیر بود عالم کبیر
پشت ولی ز کلک ضعیف تو شد قوی
عمر عدو ز رمح طویلت شده قصیر
❈۳❈
گر دستم ستور تو هنگام کر و فر
اندر دماغ فتح و ظفر خوشتر از عبیر
از رنج تف خنجر چون آفتاب تو
در سایهٔ سپهر وطن ساخته اثیر
❈۴❈
جود تو داعیان رجا را شده مجیب
جاه تو خایفان بلا را شده مجیر
فرزند خصم تو ، که ز مادر جدا شود
گردونش جام مرگ چشاند بجای شیر
❈۵❈
طبع ولیت مایهٔ شادیست همچو زر
شخص عدوت صورت زاریست همچو زیر
چون بر سریر شرع برد نام تو خطیب
از فخر بر ستاره رسد پایهٔ سریر
❈۶❈
احباب را وفاق تو سازنده چون نعیم
حساد را خلاف تو سوزنده چون سعیر
گیتی ز سهم گرز تو در نوحه و خروش
گردون ز بیم تیغ تو در ناله و نفیر
❈۷❈
بیرون کشیده خصم ترا از میان ماز
انگشت اقتدار تو چون موی از خمیر
از هیبت حسام چو نیلوفرت عدو
با رنگ همچو لاله و با روی چون زریر
❈۸❈
ای در سخا بنان تو بحری شده محیط
وی در ضیا ضمیر تو بدری شده منیر
گردون بخدمت تو و گیتی بمدح تو
بسته میان چو رمح و گشاده دهان چو تیر
❈۹❈
تو یک تنی که خیر دو عالم زذات تست
وان دیگران ، کثیر ، که لاخیر فی کثیر
پیش یمین تو ، که یمانی قرین اوست
وقت سخا بسا که جزا میبرد یسیر
❈۱۰❈
در عهد تو کمینه ثنا خوان صدر تو
ممدوح صد فرزدق و مخدوم صد جریر
شاها ، خدایگانا ، دانی که من رهی
در نظم بی همالم و در نثر بی نظیر
❈۱۱❈
باغی شکفته دارم از سحر در بنان
گنجی نهفته دارم از فضل در ضمیر
من وصف علم خویش چه گویم ترا؟ که تو
هم عالمی خبیری و هم ناقدی بصیر
❈۱۲❈
سی سال و پنج سال بمانند بلبلان
در باغ مدح خسرو ماضی زدم صفیر
اندر فنون فضل منش بودمی امام
وندر امور ملک منش بودمی مشیر
❈۱۳❈
او رفت و تا بقا بودم در ثنای تو
گوهر فشاند خواهم زین خاطر خطیر
مدح ترا نشاید الا چو من فصیح
ملک ترا نشاید الا چو من دبیر
کامنت ها