وطواط:خسرو ملک بخش کشور گیر که ز خلقش بعدل نیست نظیر
❈۱❈
خسرو ملک بخش کشور گیر
که ز خلقش بعدل نیست نظیر
خسرو شرق ، کز سر تیغش
هست دشمن همیشه جفت نفیر
❈۲❈
قصر مجد و شرف بدوست رفیع
چشم فضل و هنر بدوست قریر
خدمتش عهده وضیع و شریف
حضرتش کعبهٔ صغیر و کبیر
❈۳❈
نه چو قدرش علو شمس و قمر
نه چو خلقش نصیب مشک و عبیر
همتش هست همچو چرخ بلند
فکرتش هست همچو بدر منیر
❈۴❈
نیست جز عین صدق و صورت حق
هر چه لفظش همی کند تقریر
نیست جز عقد درو عقدهٔ سحر
هر چه دستش همی کند تحریر
❈۵❈
زرد روی و نحیف تن گشته
دشمن دولتش چو زر و زریر
خسرو حق تویی ، که نیست ز خلق
مثل تو جمله بخش و حمله پذیر
❈۶❈
هر چه بخشند بحر و کان در عمر
هست در جنب بخشش تو حقیر
بیضهٔ مملکت ز تست مصون
روضهٔ مکرمت ز تست نضیر
❈۷❈
طبع بیندهٔ تو وقت خطر
مطلع گشته بر قلیل و کثیر
همت تو ز روی رفعت قدر
برده بر گوشهٔ سپهر سریر
❈۸❈
وقت بخشش ز دست مکرم تو
بحر قلزم همی خور تشویر
شرع گشته بحشمت تو قوی
ملک گشته بصحبت تو خطیر
❈۹❈
جز بحکم تو در بروج فلک
هیچ کوکب نکرده عزم مسیر
چرخ در بند قدر تو چو زمین
بحر در پیش قدر تو چو غدیر
❈۱۰❈
هر چه تدبیر تو بود در ملک
پس تدبیر تو رود تقدیر
چون ز تف خدنگ و شعلهٔ تیغ
عرصهٔ حربگه شود چو سعیر
❈۱۱❈
عیش هر صفدری شود چو شرنگ
روی هر پردلی شود چو زریر
تیغ هندی بسوی مرگ دلیل
رمح خطی بصوب حرب صفیر
❈۱۲❈
در چنین حربگه بدوزی تو
دل دشمن بنوک نیزه و تیر
بحمیم و نعیم دشمن و دوست
کین و مهرت شود نذیر و بشیر
❈۱۳❈
روزه بگذشت و روز عید رسید
قصد عشرت کن و نبیذ بگیر
تو قرین سرور و لهو و زرشک
دشمن تو قرین کرم و زحیر
❈۱۴❈
بندهٔ حضرت تو خرد و بزرگ
سفرهٔ خدمت تو میر و وزیر
کامنت ها