وطواط:شهی که نقش نگین جلال شد نامش همه ملوک زمانه اسیر در دامش
❈۱❈
شهی که نقش نگین جلال شد نامش
همه ملوک زمانه اسیر در دامش
خدایگان جهان، شاه شیردل اتسز
که شیر چرخ بترسد ز شیر اعلامش
❈۲❈
جمیل گشت معالی بحسن اقبالش
جمال یافته معانی بفرایامش
همه اکابر گیتی رهین افضالش
همه افضال ایام غرق انعامش
❈۳❈
عدوی دولت او چون بدست گیرد جام
شراب زهر کند روزگار در جامش
در اضطراب از آنست آسمان شب و روز
که برد هیبت شمشیر شاه آرامش
❈۴❈
بروز بزم کمین مطربیست ناهید
بروز رزم کهین قایدیست بهرامش
بجز خیال نماند اثر ز کلب الروم
اگر بخواب بیند خیال صمصامش
❈۵❈
در افتد ز سریر و بر افتد ز سرور
اگر برند بموالی هند پیغامش
عنایت ازلی عدل داده تعلیمش
سعادت فلکی خیر کرده الهامش
❈۶❈
بنزد عقل ز گردون شریفتر باشد
هر آن زمین که مشرف شود باقدامش
بوام دارد بدخواه جان ز خنجر او
شدست وقت که گردد گزارده وامش
❈۷❈
اگر عدوی وطن گیرد از برون جهان
هم اندر آید آفات از در و بامش
مزینست زمانه بجاه و اقبالش
مرتبست ممالک بتیغ و اقلامش
❈۸❈
کدام عاقل دانا که او نجست هوا ؟
کدام توسن سرکش که آن نشد رامش؟
زمانه کرد ز احوال خویش آگاهش
ستاره داد ز اسرار خویش اعلامش
❈۹❈
همیشه تا که صلاح و فساد اهل زمین
بود ز دور سپهر و ز سیر اجرامش
نظام باد هدی را برایت ورایش
جمال باد جهان را بنامه و نامش
❈۱۰❈
بهفت قسم زمین ولایتش مرساد
ز هفت گردون رنجی بهفت اندامش
چنانکه کام من از خلعتش بحاصل شد
همیشه باد بحاصل ز مملکت کامش
کامنت ها