وطواط:مایهٔ افتخار و صورت جاه ای هدی را ز حادثات پناه
❈۱❈
مایهٔ افتخار و صورت جاه
ای هدی را ز حادثات پناه
شمس دین آنکه عدل شامل او
بر سر خلق هست ظل الله
❈۲❈
آن بد و پشت نیک خواه قوی
وان بدو حال بدسگال تباه
یک پیامش به از هزار حسام
یک غلامش به از هزار سپاه
❈۳❈
کاه با عزم او گران چون کوه
کوه با هضم او سبک چون کاه
ای بر احوال آسمان واقف
وی ز اسرار روزگار آگاه
❈۴❈
مژه پیکان شود در آن دیده
که کند سوی او بکینه نگاه
محمدت چون سپهر و طبع تو مهر
مکرمت چون عروس و دست تو شاه
❈۵❈
همچو یوسف منزهی ز دروغ
همچو یحیی مطهری ز گناه
نه جهانی و نیستت نخصان
نه خدایی و نیستت اشباه
❈۶❈
زده انواع سعد و پیروزی
بر جناب تو خیمه و خرگاه
آمده از تو محنت و نعمت
حضهٔ بدسگال و نیک خواه
❈۷❈
آفتابی بوقت پاداشن
اژده های بوقت بادا فراه
فتنه نقش طلعت تو عیون
عاشق خاک حضرت تو شفاه
❈۸❈
دهر مدحت گر تو بی اجبار
چرخ فرمان بر تو بی اکراه
سرورا بی قبول تو گشتست
همه انفاس من ز حسرت آه؟
❈۹❈
بی گل و لالهٔ مکارم تو
خوار ماندم بسان خار و گیاه
هیچ باشد چو دیده بگشایم
جای خود بینم اندر آن درگاه
❈۱۰❈
بیکی سعی مجلس عالیت
یافته صد هزار حشمت و جاه
پا کرده دراز با گردون
دست گردون زمن شده کوتاه
❈۱۱❈
تا بود باغ جای لاله و گل
تا بود چرخ جای زهره و ماه
باد چشم مخالف تو سپید
باد روز منازع تو سیاه
❈۱۲❈
بارگاهت مخیم اقبال
پایگاهت مقبل افواه
کامنت ها