وطواط:ای ملک بتو افتخار کرده و اقبال ترا اختیار کرده
❈۱❈
ای ملک بتو افتخار کرده
و اقبال ترا اختیار کرده
بر خط ، تو از تیغ بی قرارت
شاهان زمانه قرار کرده
❈۲❈
باران حسام عجل فشانت
اطراف جهان بی غبار کرده
افلاک بچندین هزار دیده
ز ایام ترا انتظار کرده
❈۳❈
در دام تو گیتی اسیر گشته
بر حکم تو گردون مدار کرده
از خلق ترا اتفاق دولت
بر خطهٔ حق شهریار کرده
❈۴❈
تو حیدر رزمی و خنجر تو
در دین عمل ذوالفقار کرده
تاثیر گل بوستان دولت
در دید بدخواه خار کرده
❈۵❈
انعام یمین تو سایلان را
هنگام عطا با یسار کرده
آسیب سر تیر تو بهیجا
مر تیر را فلک فگار کرده
❈۶❈
اخلاق ترا خالق آفرینش
از عنصر حلم و وقار کرده
ای قاعدهٔ ملت پیمبر
چون دولت خویش استوار کرده
❈۷❈
رانده بنشاط شکار و آنگه
شیران وغا را شکار کرده
از بهر نظام قواعد دین
با دشمن دین کارزار کرده
❈۸❈
وندر فزع کارزار ، تیغت
بر مبتدان کارزار کرده
از تیغ زمین را لباس داده
وز گرد هوا را شعار کرده
❈۹❈
شمشیر چو نیلوفر تو صحرا
از خون عدو لاله زار کرده
وز حربهٔ همچون زبان مارت
بر خصم جهان کام مار کرده
❈۱۰❈
ترکان حصاریت صحن عالم
بر دشمن دین چون حصار کرده
چون باد عدو را ب خنجر
در آتش کین خاکسار کرده
❈۱۱❈
از شربت تیغ تو سرکشان را
بی لذت مستی خمار کرده
آثار نهان ماندهٔ شریعت
در بقعهٔ کفر آشکار کرده
❈۱۲❈
بر فرق تو کف خضیب گردون
لؤلوی سعادت نثار کرده
در ساعد جاه تو دست دولت
از زیور نصرة سوار کرده
❈۱۳❈
ای عز تو ترا گردنان عالم
صدر ورق اعتبار کرده
ای فخر ملوکان ، بطالع تو
اجرام فلک افتخار کرده
❈۱۴❈
ای رد و قبول تو عالمی را
با محنت و اقبال یار کرده
بی عدل تو این بی شمار انجم
با من ستو بی شمار کرده
❈۱۵❈
بی دولت صدر تو گشت گردون
یک محنت من صد هزار کرده
این شخص مرا همچو زیر ، گیتی
در حادثه زار و نزار کرده
❈۱۶❈
وین عرض عزیز مرا زمانه
زیر پی احداث خوار کرده
این چرخ کبود از سپید کاری
روزم بسیاهی چو قار کرده
❈۱۷❈
وز خون جگر بسته قطره قطره
انده دلم را چو نار کرده
از تف و نم و ناله پیکر من
اندیشه چو ابر بهار کرده
❈۱۸❈
مسکین دل من یاد حضرت تو
در مسکن غم غمگسار کرده
وین دیده خیال نثار صدرت
بی حد گهر شاهوار کرده
❈۱۹❈
امروز دگر باره حشمت تو
بر کام دلم کامگار کرده
بر رغم زمانه مرا جلالت
مرا مرکب رامش سوار کرده
❈۲۰❈
اقبال قبول تو منزل من
اندر کنف زینهار کرده
این طبع و دهان گهر فشانم
بر مدحت تو اختصار کرده
❈۲۱❈
تا هست بشبها جمال گردون
چون چهرهٔ خوبان نگار کرده
بادا همه عمر تو سور و عالم
بدخواه ترا سوکوار کرده
❈۲۲❈
در عرصهٔ آفاق ظالمان را
انصاف تو بی اقتدار کرده
کامنت ها