وطواط:ای چهرهٔ تو رشک مه آسمان شده یاقوت فام دو لب تو قوت جان شده
❈۱❈
ای چهرهٔ تو رشک مه آسمان شده
یاقوت فام دو لب تو قوت جان شده
خلقی ز عشقت ، ای چو مه آسمان بحسن
سرگشته همچو دایرهٔ آسمان شده
❈۲❈
از بهر خستن دل عشاق دردمند
مژگان و ابروان تو تیر و کمان شده
شبهای تیره کلبهٔ ادبار عاشقان
از مقدم خیال تو چون بوستان شده
❈۳❈
دلها ز حسرت لب لعلت سبک شده
سرها ز شربت غم عشقت گران شده
بر حرص سود در صف بازار عشق تو
سرمایه های عمر و جوانی زیان شده
❈۴❈
شبها ز بهر روی تو شیران روزگار
در کوی تو طفیل سگ پاسبان شده
ای چون زمانه بسته میان بر جفای من
تو در میان عشرت و من از میان شده
❈۵❈
صاحب قران حسنی و ما را ز جور تو
مرجع جوار خسرو صاحب قران شده
خوارزمشاه عالم و عدل ، که عزم اوست
با ماه آسمان بمضا هم عنان شده
❈۶❈
آن خسروی که هست دل و دست فرخش
در علم و جود ناسخ دریا و کان شده
آمال خلق را حشر مکرمات او
در راه جود بدرقهٔ کاروان شده
❈۷❈
از لوح غیب خط معمای فتح را
جاری زبان خنجر او ترجمان شده
احوال ساکنان زمین را جلال او
از طارم بروج فلک دیده بان شده
❈۸❈
از مهر او خزان موافق شده بهار
وز کین او خزان مخالف خزان شده
اندر گداز آتش سهمش تن عدو
چون پیکر هوا ز بصرها نهان شده
❈۹❈
ای رای پیرو بخت جوان گشته یار تو
درگاه تست مقصد پیر و جوان شده
ترسندگان نکبت احداث چرخ را
اکناف حضرت تو مقر امان شده
❈۱۰❈
نرگس ز بهر دیدن تو ف اشک رخ عدو
سوسن براب مدح تو یکسر زبان شده
نیلوفرست تیغ تو ، اشک رخ عدو
از بیم او چو لاله و چون زعفران شده
❈۱۱❈
عالم نهاده چون قلم از عدل و چون قلم
در پیش تو بسر همه عالم روان شده
ارباب فضل بر همه انواع کام دل
از عدت مکارم تو کامران شده
❈۱۲❈
ای مرد مردمی ، که بمردی و مردمی
احوال تست عمدهٔ هر داستان شده
من بنده را نشاط دل از مکرمات تو
چون جاه بی کرانهٔ تو بی کران شده
❈۱۳❈
با گنج شایگان شده ام از عطای تو
و اشعار من بمدح تو بی شایگان شده
وین خاطر مهذب باریک بین من
بر لشکر مدایح تو پهلوان شده
❈۱۴❈
از خانمان جفای فلک تاخته مرا
وندر دیار ملک تو با خانمان شده
بی نام و نان من آمده سوی جناب تو
وز مکرمات کف تو با نام و نان شده
❈۱۵❈
نا مهربان زمانهٔ غدار بی وفا
بر من بسعی حشمت تو مهربان شده
امید قحط خوردهٔ من بنده را بلطف
بر تو مایده ، کف تو میزبان شده
❈۱۶❈
در زیر پایم این خسک حادثات چرخ
از رفق اصطناع تو چون پرنیان شده
تا هست چرخ دایر و اندر صمیم او
سیارگان بصنع الهی روان شده
❈۱۷❈
بادا ز سعی اختر و از دور آسمان
غمگین مخالف تو و تو شادمان شده
اندر زمانه نام نکوی تو جاودان
بادا چو نام دولت جاودان شده
❈۱۸❈
بادی تو قاهر ستم و تا بروز حشر
بر گنج عدل سیرت تو قهرمان شده
کامنت ها